تبیان، دستیار زندگی
تا آنجا كه به یاد دارم از آغاز ورود سینما به ایران، «واقع‌گرا»یی دغدغه «مخاطبان خاص» بوده است. این «دغدغه»، از دهه‌ سی به این سو، متأثر از نگاه «نگره‌پردازان» روز سینمای جهان، كمابیش لباس «نئورئالیسم» را در ایران به تن كرده و در دهه شصت، این نوع نگاه [به
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کمدی به شیوه نئو رئالیسم

لیلا حاتمی در نمایی از بی پولی

یك: به شیوه دسیكا

تا آنجا كه به یاد دارم از آغاز ورود سینما به ایران، «واقع‌گرا»یی دغدغه «مخاطبان خاص» بوده است. این «دغدغه»، از دهه‌ سی به این سو، متأثر از نگاه «نگره‌پردازان» روز سینمای جهان، كمابیش لباس «نئورئالیسم» را در ایران به تن كرده و در دهه شصت، این نوع نگاه [به سینما]، «نگاه غالب» بوده است. «حمید نعمت‌الله» از دل چنین جریانی به حیطه كارگردانی پای نهاد. گرچه پیش از آن به عنوان دستیار، از زیر شنل مسعود كیمیایی و آثارش بیرون آمده بود كه عمیقاً متأثر از «رئالیسم مردانه» سینمای امریكا بود و هست و همه می‌دانیم كه این رئالیسم، زیربنای «رمانتیك» دارد [گرچه «مرد محور شدن رمانتیسیسم» در حالی كه «جهان این نوع فیلم» به دلیری‌ها و حماسه‌های مردانه نظر دارد مثل رمنس‌های پیش از ظهور «دن كیشوت»، هم چیزی غریب و هم عمیقاً پدیده‌ای – در درونمایه – متضاد است، با این حال، این درونمایه، بخش اعظم آثار به یادماندنی سینمای جهان را، پس از اتمام جنگ دوم جهانی، به تسخیر خود درآورده است] با این همه «نعمت‌الله» در «بوتیك» نشان داد كه چندان دلبسته این نوع نگاه نیست. او بیشتر به نئورئالیسم ایتالیا نظر داشته و دارد مخصوصاً در «بی‌پولی»، شاید بهتر باشد كمی جزئی‌نگرانه‌تر به سراغ قضیه برویم و متمركز شویم روی سینماگری خاص كه فیلم به فیلم عنصر طنز را در آثارش بیشتر بروز داد و صدای نئورئالیست‌های دیگر را درآورد. یعنی «دسیكا»، «بی‌پولی» یك جورهایی ادامه «معجزه در میلان» است [نه اینكه نسبتی باشد میان قصه این فیلم با فیلم «نعمت‌الله» بلكه نوع تلاقی «واقعیت» با «طنز»، سرمشق «نعمت‌الله» بوده در فیلم دومش] اگر در «بوتیك» هنوز او متأثر است از گفت‌وگونویسی كیمیایی و رئالیست‌های كلاسیك ینگه دنیایی، در «بی‌پولی» این اتصال نیز بریده می‌شود. «بی‌پولی» گرچه از «فانتزی عیان» به شیوه «معجزه در میلان» عاری است اما «فانتزی پنهان» آن، به «فانتزی پنهان» خرده روایات فیلم دسیكا نزدیك است؛ مثلاً می‌توان آن شخصیت «معجزه در میلان» را به یاد آورد كه به دلیل لكنت زبان قادر نبود جمله تبلیغاتی شركتی را كه به خاطر تكرار آن جمله پول می‌پرداخت، به زبان آورد و دست خالی ماند. این هم نوعی فانتزی است كه با «طنز»، پوشیده شده مثل شخصیت «رضایی» در فیلم، كه اساساً نگاهش به جهان و اقتصاد، فانتزی‌ است و با ذهنیت كودكانه‌اش، می‌خواهد به جنگ رویكردهای بزرگسالانه برود. «بی‌پولی» از بنیان درگیر ذهنیت كودكانه است كه نمود این ذهنیت را در تك تك شخصیت‌ها می‌توان دید. مخصوصاً وضعیت محوری‌ای كه در دل آن، رادان، از چهره‌ای واقعی به چهره‌ای شبیه قصه‌های كودكان بدل می‌شود، عیان‌ترین نمود این ذهنیت است. به یاد آوریم سكانس‌های جذاب اما اغلب فاقد ربط ساختاری را كه فیلم را به مجموع جزایری در دل یك اقیانوس شبیه كرده است مخصوصاً آن سكانس را كه عاقله زنی در اتوبوس شهری به حرف‌هایش گوش می‌دهد و او مثل بچه‌ای است كه دارد دلایل نامرتب بودن موهایش را برای مادرش توضیح می‌دهد. طنز فیلم البته بازیگوشانه است گرچه گزندگی‌اش برای مخاطبانی كه چنین وضعیتی را در زندگی‌شان تجربه كرده یا می‌كنند، آزارنده است اما به هر حال، «نعمت‌الله» با پایانی خوش به شیوه دسیكا، همه چیز را به سرانجام مورد علاقه «مخاطب عام» می‌رساند؛ با این همه به گمان من، فیلم از این پایان ضربه می‌بیند گرچه بخش اقتصادی‌اش از خطری كه بیخ گوش‌اش بوده رها می‌شود. نمی‌خواهم بگویم كه این نوع پایان با منطق فیلم ناسازگار است ولی پایانی هم نیست كه بتواند به اثر، نگاهی موشكافانه و تكرارشونده در ذهن مخاطب خاص را هدیه دهد. تصور كنید اگر «بوتیك» پایانی خوش می‌داشت، این توانایی را می‌یافت كه سال‌ها در ذهن ما جاخوش كند؟

دو: مثل بندبازی محتاط

«بی‌پولی»، از لحاظ «ایده» تازه نیست نه در سینمای جهان نه در سینمای ایران؛ پر است از آدم‌هایی كه در فیلم‌های دیگر هم شاهد آنها بوده‌ایم؛ آدم‌های آس و پاسی كه ادای موفق‌ها را درمی‌آورند و اگر مجرد باشند، لااقل دیرتر لو می‌روند. مشكل اصلی «رادان» به عنوان یك «طراح بیكار لباس» این است كه در بد موقعی دچار این وضعیت می‌شود. متأهل است و یك بچه هم دارد و از سویی دیگر، با چنان دك و پزی خودش را به خانواده زنش معرفی كرده كه دیگر نمی‌تواند یك قدم از آن همه «موفقیت توصیف شده رؤیایی» عقب‌نشینی كند. نتیجه این می‌شود كه ماه‌ها مجبور است زنش را بفریبد كه شركتی راه انداخته و راننده شخصی دارد، در حالی كه با اتومبیلش، دارند مسافركشی می‌كنند! دروغ‌های متعدد، زن را [با بازی درخشان لیلا حاتمی] دچار این سوءظن می‌كند كه بی‌توجهی مرد به خواسته‌های او حاصل این است كه زیر سرش بلند شده! فیلمنامه، در طبیعی جلوه دادن روند طنز، احتمالاً موفق‌ترین فیلمنامه‌ای است كه در ایران شاهد آن بوده‌ایم. آنقدر خوب این طنز حاصل از موقعیت، در طی‌الطریق موقعیت‌های پیش‌رونده، در متن نشسته است كه گاهی اوقات حیرت می‌كنیم كه چطور یك نفر می‌تواند طنز را از «آرایه» یك اثر، به خود آن اثر بدل كند. از این نظر هم، «بی‌پولی» پیرو شیوه «دسیكا» در «دزد دوچرخه» و بیشتر از آن در «معجزه در میلان» است. می‌دانیم كه این شیوه ورود طنز به متن، آثار «جارموش» و «برادران كوئن» را هم تحت تأثیر خود داشته است. طبیعتاً نمی‌توان این نوع كمدی را مثلاً با آثار كمدین‌های كلاسیك امریكا مقایسه كرد چرا كه به هر حال در آن آثار، طنز «آرایه» است؛ گیرم «آرایه»ای بشدت دلچسب مثل مدل مویی كه گاهی اوقات فكر می‌كنیم كه «طرف» مقابل‌مان با آن متولد شده است اما به هر حال، این نوعی توهم است!

بهرام رادان

«بی‌پولی» همچنین به سراغ «ایده‌»ای می‌رود كه به رغم تكرار در سینمای ایران، هیچ وقت به شكل «ایده محوری» مطرح نبوده [به شكل طبقه متوسط‌اش، لااقل!] این كه شما دارای وضعیتی هستید كه می‌توانید زندگی‌تان را به شكلی متظاهرانه اداره كنید و به رغم بودن بر لبه تیغ سقوط به طبقه فرودست، مثل بندبازی محتاط، خودتان را حفظ می‌كنید، تا آنجا كه به یاد دارم هیچ وقت ایده مركزی فیلمی ایرانی نبوده گرچه بارها در سینمای جهان شاهدش بوده‌ایم. آنچه باعث سقوط «رادان» از «بند» می‌شود این است كه آنقدر وقوف به وضعیتش ندارد تا با كوتاه آمدن مقطعی از بلندپروازی‌هایش، خودش را روی بند نگه دارد. در واقع سكانس پایانی فیلم دارای یك توصیه اخلاقی برای بندبازان طبقه متوسط است: «رؤیاهاتان را محدود كنید تا كارتن خواب نشوید». شخصیت محوری فیلم «بی‌پولی» در واقع آرمان‌گرایی اجتماعی [در افق‌های شخصی زندگی خویش] است. او سقوط نمی‌كند به دلیل ابتلا به اعتیاد، یا ولخرجی‌های خاص «نوكیسه‌ها»؛ او سقوط می‌كند چون تنها دستاویزی كه او را از زندگی زیر متوسط حفظ می‌كند متأثر از غرور و باورهای شخصی‌اش از دست می‌رود. محتملاً او می‌توانست با كنار آمدن با تاجری كه عرضه‌كننده پوشاك است، خودش را از این سقوط حفظ كند اما این كار را نمی‌كند و ما به عنوان مخاطب، این كارش را در ذهن محكوم می‌كنیم. ما در ذهن‌مان تكرار می‌كنیم كه «عقل معاش ندارد این پسر!» ما در واقع، هر نوع ایستادگی برابر اهرم‌های اقتصادی را [كه تعیین‌كننده وضعیت ناپایدار طبقه متوسط است] محكوم می‌كنیم. «بی‌پولی»، از این نظر به وضعیتی پایدار در ذهن مخاطب بدل نمی‌شود كه از «حماسه» عاری است. یادمان باشد كه «حماسه»‌ وجه غیرقابل تغییر آثار «دسیكا» است حتی اگر به شكل پسر بچه‌ای خود را نشان دهد كه پدر سرشكسته – هنگام دزدی یك دوچرخه را – با گام‌هایی استوار همراهی می‌كند.

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی